در بیستوسهسالگی،
شرکتم را در یک اتاق اجارهای راه انداختم. آن روزها رؤیایم آنقدر بزرگ بود که به
زبان آوردنش خندهدار به نظر میرسید و بزرگترین دغدغهام، پرداخت اجارة ماه بعد
بود، نه ساختن پالایشگاه.
این کتاب
داستان فاصلة میان آن اتاق کوچک تا آن پروژة بزرگ است؛ فاصلهای که با تردید، بدهی
و شبهای بیخوابی پر شد، اما ساختن آن پالایشگاه، به قیمت از دست دادنها و زمین
خوردنهای بسیاری تمام شد که داستان اصلی این کتاب است. موفقیت، بخش کوچک و پایانی
ماجرا بود.
روزهایی که
همهچیز تمامشده به نظر میرسید، بذرهایی بود که آرام و بیصدا جوانه زدند و
مسیری تازه ساختند. این کتاب روایت واقعی همان مسیر است؛ داستان شکستها، تردیدها،
برخاستنها و موفقیتهایی که نه در کلاس درس، بلکه در میدان زندگی آموختهام.
هر فصل این
کتاب فقط یک خاطره نیست؛ آینهای است که شاید تصویر خودتان را در آن پیدا کنید؛
دعوتی است برای باور دوبارة رؤیاها، حتی در سختترین شرایط اقتصادی امروز.
حالا نوبت
شماست؛ این صفحات را ورق بزنید و کشف کنید که برای ساختن آیندة ناممکن خود، نه
فردا، بلکه امروز و با همین امکانات محدود، چگونه باید اولین قدم خود را بردارید!
0 نظر